مدرنیزاسیون در شهرهای ایرانی و رشد ناسیونالیسم ملی
مدرنیزاسیون در شهرهای ایرانی و رشد ناسیونالیسم ملی
رضا فرزاد دانشجوی جامعه شناسی
به اساس تیوری زیگمونت باومن مدرنیته درپی همسان سازی و همگنی جامعه می باشد« مشخصه مدرنیته سیستم چند ساحتی کنترل است که شامل حقوق، استراتیژی های انضباطی و کنترل ایدولوژیک می باشد، دولت در مرکز مدرنیته جای دارد (سیدمن, 1396, ص. 252)، به باور باومن(1396) دولت برای تمرکز اقتدارشان جنگ فرهنگی و عقیدتی را علیه سنت ها، رسوم متنوع و محلی برای رسیدن به فرهنگ عام و جهان شمول راه اندازی می نماید، با محقق کردن این ایده که« جامعه مصنوع دست بشر است و می توان در آن دخالت کرد» ارزشهای و هنجاری واحد را خلق، نظام سراسربینی را ایجاد، قوانین آهنین را تصویب و هژمونی فرهنگی را تثبیت می نماید. به نظر سیدمن(1396، 255) باومن مدرنیته را« حرکتی بی رحم و مستمر برای پاک کردن بی نظمی ها، ابهام ها، تردیدها، تفاوت ها و عدم قطعیت ها به شمار می آورد».
با این مقدمه کوتاه درین نوشتار می خواهم با تکیه بر تیوری باومن به تبیین رابطه میان مدرنیزاسیون شهرهای ایرانی با رشد ناسیونالیسم ملی بپردازم.
هرگاه به تبار شناسی ایده های خلق ارزشهای واحد و ایجاد فرهنگ مشترک و همگانی در جامعه ایرانی بپردازیم می بینم که این ایده ها پیوند مشترک با شکل گیری دولت دارند بدین معنا که یک دولت قاهر مرکزی زمانی به وجود می آید و استمرار و تداوم می یابد که ارزشهای واحد را پرورش و در عمل پیاده نمایدکه حتا نمونه های ازین پیوند پیش از تجربه مدرنیته درایران به چشم می خورد؛ به طور مثال صفویان برای تثبیت، تحکیم، مشروعیت دهی و بسط حکومت شان توسل به سنت و خلق ارزشهای مشترک مذهبی و ملی نمودند، چنانچه حبیبی(1392، 88) درین راستا می نگارد « حکومت صفوی با تکیه بر مفاهیم عرفانی از سوئی و تکیه بر تعابیر و تفاسیر شریعت از نظرگاه مذهب شیعه از دیگر سویی موفق می گردد تا پایگاه اجتماعی گسترده ای در خطه ای بس وسیع را به دست آورد. این حکومت با حرکت از مفهوم مراد و مرید، پیر و سالک و... نوعی سازماندهی فرقه ای ـ حزبی را برمملکت می گستراند و بدین ترتیب متمرکزترین دولت ایرانی دوره اسلامی بعد از دولت قاهر ساسانی را پی می نهد». دردوران صفویان مفاهیم سنتی، تاریخی و کهن بازسازی و ابداع می شوند که نمونه های عینی و تجسد یافته این مفاهیم را می توان در ریخت شهر اصفهان آن زمان دید که به دستور شاه عباس صفوی ساخته شده بود. از زمان حکومت قاجاریان به این طرف که متقارن با طلیعه انقلاب صنعتی در فرانسه، انقلاب بورژوازی و رشد و شهرنشینی در اروپا بود،کماکان نشانه های از فرایند مدرنیزاسیون شهری در شهرهای ایرانی دیده می شود، جایگزینی سبک تهران به جای سبک اصفهان نمونه بارز از آمیخته گی فرهنگی ایران با غرب می باشد. اما پیوند مستقیم میان شکل گیری دولت و فرایند مدرنیزاسیون شهری را با رشد ناسیونالیسم ملی در دوران حکومت پهلویان به گونه ملموس و عینی مشاهده می شوند که درخور تأمل و تدقیق می باشد.
در دوران حکومت پهلویان از یک سو در شهرها ایرانی معماری های مبتنی بر «سبک بین الملل» و «سبک کلاسیک اروپا» که نماد از تجدد طلبی و نوگرایی می باشد چهره اش را می نمایاند و از سویی دیگر ایده های ناسیونالیستی درین دوران به خصوص در زمان رضاشاه که مصادف است با « تحکیم دیکتاتوری کمونیستی در شوروی، حکومت اقتدارگرایانه و ناسیونالیستی ترکیه، پیدایش حکومت های توتالیتر در غرب یعنی فاشیسم در ایتالیا و مهم تر از آن ناسیونال سیوسیالیسم در آلمان» (غنی نژاد, 1377, ص. 40)، رشد فزاینده می یابد. درین دوران گفتمان وحدت ملی و ایران شهر مطرح گردید برای عملی شدن آن « نهضت ها و حکومت های محلی و نیروهای عشایری شدیداً سرکوب شد و یک قدرت سیاسی و نظامی متمرکز و قوی به وجود آمد. ارزشهای سنتی و قومی ایران، به خصوص ایران باستان، به منظور ایجاد وحدت ملی از طریق فرهنگی تبلیغ می شد که برگزاری کنگرة بین المللی بزرگداشت فردوسی، نمونه ای ازین اقدامات بود. لباسهای متحدالشکل به وجود آمد و زبان فارسی و استعمال آن از طریق ایجاد مدارس در سراسر کشور گسترش یافت» (غنی نژاد, 1377, ص. 34-35) حکومت رضاشاه برای ایجاد حکومت متمرکز و مقتدر سازمان نیروهای نظامی را تجدید و ارتش را مجهز به تجهیزات جدید نمودند و از همه مهمتر در تقویت و نیرومندی روحیه وطن پرستی مبادرت ورزید، طوریکه غنی نژاد(1377، ص 35) در باب وطن به پرستی از نوع رضاشاهی به نقل از سعیده نفیسی می نویسد« مصداق امروزی وطن پرستی این است که هر کسی آب و خاک و جایگاه نیاکان و زادگاه خود را بی هیچ قید و شرطی دوست بدارد و هرچه بدان تعلق است چه خوب و چه بد به سرحد ستایش و با کمال ایمان و حضور قلب بپرستد و آن را بر هرچه دیگران دارند ترجیح بدهد». این شباهت قریب به دیدگاه باومن از مدرنیته است که وی معتقد داشت ایدولوژی فرهنگی مدرن درصدد همسان سازی اجباری، خلق هنجارها و قواعد عام و جهان شمول است و همواره می کوشد تا برخی از اشکال زندگی را حذف و یا تغییردهد (باومن, 1396). در دوران رضاشاه تأکید بر گسترش زبان فارسی و استعمال آن در مدارس سراسر کشور و همچنان اصرار بر پوشیدن لباس متحدالشکل مهر تایید بر دیدگاه باومن می گذارد حتا باومن هم جریان های ناسیونالیستی مانند نازیسم را جزء پیامدهای تاریخ مدرن می داند و استدلال می کند که دو تحول اجتماعی عمده در جهان یکی تجربه نازیسم و دیگری تجربه کمونیسم یک مسیر انحرافی از تاریخ مدرن نبوده بلکه چهره واقعی مدرنیته را به نمایش گذاشتند (سیدمن, 1396). نقش روشنفکران در ایجاد نظم سراسربینی و همسان سازی جامعه، که باومن از آن به عنوان قانوگذاران یاد می کند نیز در زمان رضا شاه به چشم می خورند به طور مثال سعیده نفیسی مورخ و ادیب برجسته ایرانی بر شیوه وطن پرستی از نوعی رضا شاه چنانچه در بالا ذکر شد تاکید نموده و می گوید:
مصداق وطن پرستی و میهن دوستی که امروزه در همه کشورهای متمدن جهان پسندیده است همین است و این مصداق و مفهوم می بایست در ایران پیدا شود و این در راس اصلاحات مهم اجتماعی بود که بی هیچ شکی در دورانهای گذشته حتی در گرماگرم خونریزی و جانفشانی دورة انقلابات وجود نداشته است و در عصر پهلوی بی هیچ شک و تردیدی اساس آن گذاشته شد. بدین وسیله اساس ملیت ایران نیز بنیاد استواری پذیرفت و استقلال سیاسی کشور هم تأمین شد. از آن روز ایرانیان توانستند کاملاً به استقلال خود امیدوار و مطمئن باشند و بدین گونه در آینده همواره ایران از هر تعرضی مصون خواهد ماند، زیرا که اساس ملیت برمبنای محکم گذاشته شده و روح میهن پرستی کاملاً دمیده شد و غرور ملی که شریفترین غریزه محکم طبیعی و فطری آدمی زادگانست در ایران ریشه گرفته و قهراً روز به روز برومند می شود» (غنی نژاد, 1377, ص. 35-36)
محمود افشار مؤسس انجمن ایران جوان در مجله«آینده» تکمیل وحدت ملی را در همگن گردن و همسان سازی میداند چنانچه اظهار میدارد که« منظور از کامل کردن وحدت ملی ایران این است که در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد، اختلافات محلی از حیث لباس، اخلاق و غیره محو شود و ملوک الطوایفی کاملاً از میان برود.... اگر ما نتوانیم همه نواحی و طوایف مختلفی را که در ایران سکنی دارند یک نواخت کنیم، یعنی همه را به تمام معنی ایرانی نماییم، آینده تاریکی در انتظار ماست» (غنی نژاد, 1377, ص. 33-34).
گرچند غنی نژاد در کتاب تجدد طلبی و توسعه در ایران معاصر می کوشد تا با تفاوت قایل شدن میان ناسیونالیسم مدرن و میهن پرستی سنتی، رشد ناسیونالیسم ملی متاثر از ایده های اروپایی رضاشاه را رد نماید ولی شواهد تاریخی و انگیزه های تجدد طلبانه شخص شاه این تأثیر پذیری را آشکار می سازد مثلاً بیانیه رضاشاه در مجله« فرنگستان» نشانه بارز از اشتیاق شاه به نوگرایی و آنهم به سبک اروپایی است درین بیانیه آمده است« ایران باید زندگانی را ازسرگیرد و همه چیز باید نو گردد، ما ایرانی نو، مرد نو می خواهیم، ما می خواهیم ایران را اروپایی نماییم، ما می خواهیم سیل تهران جدید را به طرف ایران جدید جریان دهیم، ما می خواهیم با حفظ مزایای اخلاقی ایران، این سخن بزرگ را به کاربندیم؛ ایران باید روحاً، جسماً، ظاهراً و باطناً فرنگی مآب شود» (حبیبی, 1392, ص. 175) یا اقدامات شاه در زمینه گسترش آموزش و پرورش به سبک غربی، اتخاذ علوم و فنون از جامعه غرب و اصلاحات اداری و... همه و همه حکایت از نفوذ و رسوخ ایده های مدرنیسم غربی در ذهن شاه می کنند.
به نظر می رسد گفتمان بازگشت به خویشتن تجدد گرایی وارونه در میان روشنفکران ایرانی در مواجهه با مدرنیته و تجدد در دهه های 1340 و 1350 به گفتمان مسلط تبدیل گردید نیز درپی همسان سازی و همگن کردن جامعه ایران بودند؛ جلال آل احمد و شریعتی مهمترین و تأثیرگذار ترین چهره های این طرز تفکر به دنبال یک نوع ایدولوژی سازی مدرن بودند اما نه مانند قبلی ها، بلکه آنها این بار به شیوه و لحن متفاوت تر و درچارچوب دیگر، باایده های مدرن را توأم با رشد افکار ناسیونالیستی را مطرح و تئوریزه کردند. در واقع تاکید جلال آل احمد بر احیای مجدد ساختارهای دینی کهن به مثابه حربه های سیاسی مدرن برای مبارزه با غرب زدگی و تلاش شریعتی برای جایگزینی ایدولوژی شیعی مدرن و فراگیر به جای ایدولوژی سکولار (میرسپاسی, 1393)، نوعی از همسان سازی و ایجاد هنجار معین برای جامعه ایران می باشد که گونه دیگر از ناسیونالیسم ملی را نشان دادند.
خلاصه اینکه باید گفت پیوند مستقیم میان مدرنیزاسیون درشهرهای ایرانی، شکل گیری دولت قدرت مند مرکزی و رشد ناسیونالیسم ملی وجود دارند زیرا، از یک طرف شهر و ریخت شهر همواره نماد و تجسد قدرت سیاسی، فرهنگی و اقتصاد یک دولت می باشد و از جانب دیگر رشد ناسیونالیسم ملی پیوند مستقیم با دولت قاهر مرکزی دارد بدین معنا که دولت برای تحکیم، تثبیت و مشروعیت اتوریته خویش هنجارهای همگن و یک نواخت را خواه از طریق احیایی مجدد سنت واحد، خواه از طریق حس میهن پرستی و خواه از طریق هژمونی ملی، قومی، زبانی، فرهنگی و... ایجاد می نماید.
منابع و مآخذ
- باومن, ز. (1396). اشارت های پست مدرنیته. (ح. چاوشیان, مترجم) تهران: ققنوس.
- حبیبی, م. (1392). ازشار تاشهر: تحلیلی تاریخی از مفهوم شهر و سیمای کالبد آن. تهران: دانشگاه تهران.
- سیدمن, ا. (1396). کشاکش آرا در جامعه شناسی. (ه. جلیلی, مترجم) تهران: نی.
- غنی نژاد, م. (1377). تجدد طلبی و توسعه درایران. تهران: مرکز.
- میرسپاسی, ع. (1393). تأملی در مدرنیته ایرانی: بحثی در باره گفتمان های روشنفکری و سیاست مدرنیزاسیون در ایران. (ج. توکلیان, مترجم) تهران: ثالث.