یک مرگ نه، هزار مرگ
(به مناسبت هشتاد و پنجمین سالروز شهادت عبدالخالق هزاره)

عبدالخالق هزاره با بصیرت و بینش کامل از اوضاع زمانه به سراغ تفنگچه ای رفت که صدای رهایی بخش آن در تاریخ پیچید، او پیش از قتل نادر شاه به خوبی میدانست که با چه سرنوشت دچار می شود سرنوشت که در آن امید به زندگی وجود نداشت، سرنوشت زنجیر، سرنوشت قطع، داغ کردن و سوزاندن بدن، سرنوشت آویزان شدن بر چوبه دار و صلابه و بالاخره سرنوشت محتوم مرگ، مرگ که نه یک بار بلکه هزار بار بود.
آری خالق همه این ها را میدانست اما چرا مشتاقانه به سوی چنین سرنوشت شتافت؟ درین جاست که اقدام خالق اهمیت پیدا می کند و به یک مسئله درخور تأمل تبدیل می شود. شاید عده ای این نظر را داشته باشد که اقدام خالق یک اقدام نابخرادانه و غیر عقلانی بوده است وی به خاطر تحریک احساسات و عواطف خویش دست به قتل نادر زد. اما هرگاه به ساختارهای اجتماعی و سیاسی خفقان، تهوع آور و مستبدانه زمان نادر و به زندگی نکبت بار ستمدیدگان و فرودستان آن دوران کمی تأمل کنیم در خواهیم یافت که این عاقلانه ترین تصمیم بود که خالق برای رهایی از جبر زمان در پیش گرفت. دراین اقدام خالق، مصداق عینی ضرب المثل« به تنگ آمد به جنگ آمد» را می توان دید.
خلاصه اینکه خالق با انتخاب هزار مرگ مسیر قیام و مبارزه علیه استبداد را به ما نشان داد و به مستبدان فهماند که کاخ ستم هر اندازه که دیوارهای بلند و ستون های آهنین داشته باشد بالاخره یک روزی متزلزل خواهد شد.