هرجا خطر است، نیروی منجی نیز می بالد!
(هولدرلین پاتموس به نقل هایدگر، 1373، ص22).
بررسی رابطه جامعه ایران با تکنولوژی
از منظر جلال آل احمد و جواد طباطبایی
رضا فرزاد[1]
چکیده
جلال آل احمد و جواد طباطبایی در زمرهی اندیشمندان اجتماعی به شمار می روند که با رویکرد انتقادی رابطه ایران را با تکنولوژی مورد تدقیق و واکاوی قرار داده اند. پژوهش حاضر به دنبال دریافت پاسخ به این پرسش میباشد که رابطه جامعه ایران با تکنولوژی از دید آل احمد و طباطبایی چگونه است؟ هدف اصلی این پژوهش شناخت «رابطه جامعه ایران با تکنولوژی» از منظر این دو اندیشمند میباشد. افزون بر آن شناسایی مهمترین وجوه اشتراک و افتراق دیدگاه این دو اندیشمند در زمینهی رابطه جامعه ایران با تکنولوژی هدف دیگری پژوهش هست. یافتههای پژوهش نشان میدهند که تکنولوژی همچون طلسم جامعه ایران را تحت استیلای خویش قرار داده اند. جلال آل احمد، تولید تکنولوژی ، در اختیار در آوردن و تسلط بر آن را، به عنوان رهیافت رهایی بخش از ماشین زدگی مطرح می نماید. جواد طباطبایی مواجههی جامعه ایران با تکنولوژی را از نوعی تجربه غربی میداند. منوط به اینکه روشنفکران آن پرسش نو داشته باشد. از تحقیق حاضر چنین نتیجه گرفته می شود که با وجود تمایزات مزبور، برخی وجوه اشتراک نیز در دیدگاههای این دو اندیشمند نسبت تکنولوژی به چشم میخورد. هر دوی آنان یعنی هم آل احمد و هم طباطبایی تمرکز ویژه روی مسائل عمده ایران نظیر توسعه، علت توسعه نیافتگی و رابطهی ایران با کشورهای توسعه یافته دارند.
واژگان کلیدی: تکنولوژی، جامعه ایران، جلال آل احمد، جواد طباطبایی، غرب زدگی، توسعه
مقدمه
تکنولوژی یکی از مسائل مهم جهانی معاصر میباشد. به قول مارتین هایدگر« تکنولوژی سرنوشت عصر ماست»(هایدگر، 1373). پدیده تکنولوژی عجین با زندگی روزمره ما بوده و بسیاری از جهات زیست جهان ما را تسخیر و خود نیز از آن اثرپذیر شده است. به همین جهت «رابطه جامعه با تکنولوژی» محراق توجه بسیاری از اندیشمندان و پژوهشگران قرارگرفته اند. هر یکی ازین پژوهشگران با چشم اندازههای خاص به تدقیق این پیوند پرداخته و رهیافت های گوناگون را پیشکش کرده اند.
به طور کلی سه رویکرد عمده ی جامعه شناختی در بارهی رابطه جامعه با تکنولوژی وجود دارند؛ در رویکرد اول اصرار بر «جبر تکنولوژیک» میشود. اعتقاد پیروان آن براین است که بسی از تغییرات اجتماعی منبعث از تغییرات تکنولوژیک میباشند و در برابر این فرایند مقاومت دشوار است. در مورد« اصلاح تکنولوژیکی» آنان باور دارند که مسایل ناشی از تکنولوژی با پیشرفت تکنولوژی حل می شود به بیان دیگر تکنولوژی هم مسائل را خلق مینماید و هم برای آن راه حل دارد. رویکرد دوم؛ رویکرد «شکل گیری اجتماعی تکنولوژی» میباشد پیروان این دیدگاه بر نقش پارامترهای اجتماعی بر شکل گیری تکنولوژی تأکید می ورزند. به زعم برساخت گرایان اجتماعی تکنولوژی؛ ابزارها، مصنوعات و تکنولوژی برساخت های اجتماعی هستند. رویکرد سوم؛ در تقلایی آشتی دادن میان دوگانگی تکنولوژی و جامعه میباشد و بر تاثیر متقابل جامعه بر تکنولوژی و برعکس آن یعنی تکنولوژی بر جامعه تمرکز مینمایند(اخلاصی، 1398).
جلال آل احمد و جواد طباطبایی در زمرهی اندیشمندان اجتماعی ایرانی به شمار می روند که تمرکز ویژهی به «رابطه جامعه با تکنولوژی» داشته اند. آنها درین زمینه مقولههای قابل تأمل را طرح و مورد واکاوی قرار داده اند. پژوهش حاضر به دنبال دریافت پاسخ به این پرسش میباشد که رابطه جامعه ایران با تکنولوژی از دید آل احمد و طباطبایی چگونه است؟ هدف اصلی این پژوهش شناخت «رابطه جامعه ایران با تکنولوژی» از منظر این دو اندیشمند میباشد. افزون بر آن شناسایی مهمترین وجوه اشتراک و افتراق دیدگاه این دو اندیشمند در زمینهی رابطه جامعه ایران با تکنولوژی هدف دیگری پژوهش هست.
بررسی «رابطه جامعه ایران با تکنولوژی» از دیدگاه جلال آل احمد و جواد طباطبایی در فهم و شناخت علمی روند تغییرات و تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور یاری رسانده و افق تازهی فکری را ایجاد می نماید. از سوی دیگر؛ دستاوردهای این پژوهش برای طرح، برنامه ریزی و سیاست گذاریهای اجتماعی در ایران به خصوص در زمینهی چگونگی استفاده از تکنولوژی، طرح مسایل توسعه پایدار اهمیت بسزای دارد. این پژوهش از آن جهت ضرور به نظر می رسد که تا به حال تحت عین عنوان پژوهش انجام نه شده است.
در زمینهی دیدگاه جلال آل احمد نسبت به تکنولوژی و رابطه آن با جامعه به طور ضمنی مقالات متعدد به نگارش در آمده اند. عبدالکریمی(1389) مقاله را تحت عنوان«جلال آل احمد، غرب زدگی و ضرورت بازگشت به سنت» به نشر رسانده است. این مقاله بیشتر در پی دریافت معنا و مفهوم«غرب و غرب زدگی» از دیدگاه آل احمد، فهم وی از سنت و دلایل ضرورت به بازگشت به سنت، میباشد. به باور عبدالکریمی، این جلال آل احمد بود که با تاثیرپذیری از آرای احمد فردید واژهی«غرب زدگی» را وارد گفتمان فکری ایرانیان کرد و تا به هنوز در بخش وسیعی از جامعه کم و بیش مفهوم غرب زدگی استیلا دارد.
مقاله دیگری به قلم مقدس و ساعی(1390) تحت عنوان «بررسی تفاوتهای مفهومی غرب زدگی در آرای فردید و آل احمد» نوشته شده است. نویسندگان این مقاله به دنبال دریافت پاسخ به این سوال اصلی می باشند که تفاوت آل احمد و فردید در طرح و تدوین مفهوم غرب زدگی چه بود و هر یک چه مرادی ازین مفهوم داشتند؟ فرض آنان براین است که مراد فردید از غرب زدگی بیشتر ناظر به وجه انتولوژیک آن است در حالی که آل احمد بر وجه هویتی آن تاکید می ورزد. این نویسندگان پس از مقایسه دیدگاه آل احمد و فردید نتیجه می گیرند که «مشکل فردید با غرب مشکل هستی شناختی است به باور فردید شرق چنان تحت نفوذ اندیشه غربی قرار گرفته که دیگر نمی توان دم از شرق زد. زیرا اصولا شرقی وجود ندارد و آن چه هست تنها غرب و متافیزیک غربی است. غرب و شرق از نگاه فردید بر دونوع اونتولوژی دلالت دارند یعنی دوگونه سنت و تاریخ متفاوت که اکنون تحت سیطره یک هستی و یک متافیزیک یعنی غرب قرار گرفته است. »(مقدس و ساعی، 1390، ص173- 174). در حالی آل احمد بر وجه هویتی غرب زدگی اصرار می ورزد. هویتی که با بحران هویت انسان شرقی در برابر هجوم تکنولوژی غربی پدید می آید. به بیان دیگر آل احمد« غرب زدگی را با فُکلیسم و تسلیم شدن در برابر ظواهر غرب پیوند می دهد.»(همان، ص 174).
جمشیدی و ایران نژاد(1390) اندیشه های جلال را در بارهی غرب زدگی و نحوه مواجههی ایرانیان با تکنولوژی و مدرنیته غربی را تحت عنوان «چالش غرب گرایی و بازگشت به خویشتن در اندیشه جلال آل احمد» به بررسی گرفته اند. به باور نویسندگان این مقاله، جلال در زمرهی متفکرانی به شمار می رود که با رویکرد انتقادی، غرب گرایی را به بوته نقد کشاند. آنها درین مقاله یادآور می شوند که جلال برای درمان عقب ماندگی و رهایی از غربزدگی بر دو عامل مهم یعنی عامل درونی و بیرونی تاکید ورزید و برای بیرون رفت ازین چالش ها ایده «بازگشت به خویشتن» را مطرح ساخت و در نهایت امر خواستار اصلاح جریان روشنفکری و به صحنه آمدن روحانیت گردید. در ضمن خواست تا پیوند میان این دو نیروی فکری ایجاد نماید.
بدین سیاق یک سری مقالات راجع به دیدگاه جواد طباطبایی نسبت به مواجههی ایرانیان با غرب، قلم فرسایی شده اند. منصورنژاد(1383) در مقالهی تحت عنوان «تأملی در نگاه دکتر جواد طباطبایی به هویت ایرانی در تعامل با هویت اسلامی و غربی» در وهله اول به بررسی هویت ایران شهری در تعامل با اسلامی می پردازد و درین قسمت نتیجه میگیرد که از منظر طباطبایی گرچند آمدن اعراب به ایران موجب دو قرن خواب خرد در ایران گردید؛ ولی با آنهم اندیشه ایران شهری همچنان تداوم یافت و بر تفکر اسلامی چیرگی اش را حفظ کرد. در بخش دوم این مقاله منصورنژاد به مواجههی هویت ایرانی اسلامی را با هویت غربی تمرکز مینماید. به باور وی، سید جواد طباطبایی عامل مسائل و مشکلات موجود را در درون میبیند و بر اقتباس تجارب و نظریات غربی اصرار میورزد.
مقاله دیگری ذیل عنوان «پژوهشی در خصوص مفهوم سنت در اندیشه جواد طباطبایی» به قلم دامغانی و هوشین(1394) می باشد. درین مقاله تلاش نویسندگان بر این است تا با استفاده از چارچوب نظری «آگاهی» هگل، مفهوم «سنت» ایرانی از منظر جواد طباطبایی را مورد بررسی قرار دهد. به زعم آنها «مفهوم «سنت» ایرانی از دید طباطبایی «خود آگاهی» انسان ایرانی است. انسانی ایرانی با «آگاهی» از خود و «دیگری»، تداوم «خود» را در تاریخ امکان پذیر میسازد. ازین رو «تداوم» تاریخی تنها در پیوند با «سنت» امکان پذیر است»( دامغانی و هوشین، 1394، ص 892). نویسندگان به این نتیجه میرسد که از منظر طباطبایی با تصلب و زوال «سنت»، ایدولوژی جای اندیشیدن را میگیرد و تنها با «اتخاذ موضع جدید» می توان به زوال اندیشه پی برد و تصلب سنت را بر طرف کرد(همان، ص 891).
با نگاهی به مقالات نوشته شده در مییابیم که هر یک ازین مقاله بعد خاص از دیدگاه این دو اندیشمند را مورد توجه قرار داده است و در ضمن پژوهشی در زمینه دیدگاه هر یک از این ها در باره تکنولوژی به خصوص «رابطه جامعه ایران با تکنولوژی» انجام نه شده است؛ بنابرین پژوهش حاضر از تازه گی خاص برخودار میباشد.
نگاهی آل احمد درباره رابطه جامعه ایران با تکنولوژی
جلال آل احمد چهره شاخص و تاثیر گذار یک جریان بود. وی متاثر از هایدگر، احمد فردید به نقد «ماشینسم» پرداخته و به جریان فکری «بازگشت به خویشتن» پیوست. این جریان فکری در زمرهی نحلههای مسلط تاریخ معاصر به ویژه از دهههای 20 و 30 به بعد در ایران به شمار می رفت. زندگی فکری جلال را می توان در دو مقطع زمانی مورد بررسی و تدقیق قرار داد:
- دورهی اول( جوانی): درین دوره جلال گرایش شدید به رویکرد چپ داشته و «شورمندانه از جهان گرایی بنیادین دفاع میکند و آنرا راه حل مصایب کشور می داند»(میرسپاسی، 1384، 172). جلال درین دوره به عضویت حزب توده درآمد و تواناییهایش به زودی مورد توجه حزب قرار گرفت و به همین جهت مدتی به عنوان مدیر چاپ خانه حزب مقرر شد. درین هنگام یکی از دست نوشته هایش را تحت عنوان« از رنجیکه میبریم» به چاپ رساند.
- دوره دوم: از هنگام جدایی از حزب توده آغاز میشود او حزب را به خاطر عدم تعلق هویت ملی و بومی مورد انتقاد قرار داد. بعدها آن را به مثابه ابزار دست بیگانگان قلمداد نمود و در سر درگمی عمیق فرو رفت. درین دوران است که کمر همت به نوشتن«غرب زدگی»، «در خدمت و خیانت روشنفکران»، « خسی در میقات» و... میبندد. مبحث ما درین جا نیز حول همین دو اثر یعنی غرب زدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران میچرخد.
غرب زدگی
غرب زدگی یکی از مهمترین آثار آل احمد می باشد که درین کتاب به بررسی وابستگی ایران نسبت به تکنولوژی غرب، ویژه گیهای غرب زدگی ، دلایل و راه بیرون رفت از آن، میپردازد. آل احمد غرب زدگی را به مثابه بیماری میپندارد که با شیوع آن، هویت تاریخی و فرهنگی از جامعه زدوده میشود. به بیان دیگر غرب زدگی «سخن از یک بیماری است. عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری، رشد کرده است.... غرب زدگی دو سر دارد: یکی غرب و دیگر ما که غرب زده ایم. ما یعنی گوشه ای از شرق.» (آل احمد، 1383، ص25). غرب زدگی یعنی «مجموعه عوارضی که در زندگی و فرهنگ و روش اندیشه مردم نقطه ای از عالم حادث شده است، بی هیچ سنتی به عنوان تکیه گاهی و بی هیچ تداومی در تاریخ و بی هیچ مدرج تحول یابنده ای، بلکه فقط به عنوان سوغات ماشین(آل احمد، به نقل از عبدالکریمی، ص 125).
به نظر میرسد که نوع برداشت جلال آل احمد از مفاهیم شرق و غرب برداشت مارکسیستی می باشد به همین جهت وی جهان شرق و غرب را نه بر اساس جغرافیا و روابط سیاسی، بلکه بر اساس روابط اقتصادی از هم متمایز میسازد؛ چنانچه جلال درین زمینه مینگارد: «شرق و غرب در نظر من دیگر دو مفهوم جغرافیای نیست. برای یک اروپایی یا آمریکایی، غرب یعنی اروپا و آمریکا و شرق یعنی روسیهی شوروی، چین و ممالک شرقی اروپا. اما برای من، غرب و شرق نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی؛ بلکه دو مفهوم اقتصادی است. غرب یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه»(آل احمد، 1383، ص 26). حتا در برخی از تحلیل هایش فراتر از مارکس می رود و ساحت تضاد و کشمکش موجود را گستردهتر از تضاد مالکان ابزار تولید و فاقدان این ابزار یعنی بورژواها و پرولتاریا قلمداد مینماید.
درست است که ما اکنون نیز به قول مارکس دو دنیا، در حال جدال داریم، اما این دو دنیا حدودی بس وسیع تر از زمان او یافته و آن جدال مشخصات بس پیچیده تری از جدال کارگران و کارفرما شده است. دنیای ما دنیای مقابلهی فقرا و ثروت مندان در عرصه پهناور جهان است. روزگار ما روزگار دو دنیاست: یکی در جهت ساختن و پرداختن و صادر کردن ماشین و دیگری، در جهت مصرف کردن و فرسوده کردن و وارد کردن آن؛ یکی سازنده و دیگری مصرف کننده. صحنه ی این جدال؟ بازار سراسر دنیا. سلاح هایش؟ علاوه بر تانک، توپ، بمب افکن و موشک انداز که خود ساخته های آن دنیای غرب است، «یونسکو»، «FAO»، سازمان ملل و دیگر موسسات.... (آل احمد، 1383، ص 29-30).
از دید آل احمد غرب زدگی دارای نشانهها و علایم خاص میباشد که مهمترین آنها قرار ذیل اند:
الف) وابستگی تکنولوژیک به غرب
به نظر آل احمد نخستین و بنیادی ترین ویژگی غرب زدگی««وابستگی به ماشین است.» ( عبدالکریمی، 1389، ص 124). وابستگی به ماشین که ساخته و پرداخته جهان غرب میباشد. هرآنچه غربیان تولید مینمایند ما مصرف میکنیم، آنها فروشنده هستند و ما خریدار. به زعم وی این نوع روابط میان غرب و شرق؛ از نوعی روابط فرادست و فرودست می باشد یعنی فروشنده و تولید کننده همواره بخاطر داشتن کالا، خریداران و مصرف کنندگان را تحت سیطره خویش قرار میدهند. از نظر وی ما تا خریدار ماشین هستیم، فروشنده نمیخواهد ما را از دست بدهد «تا وقتی تنها مصرف کنند ایم- تا وقتی ماشین نه ساخته ایم- غرب زده ایم(همان، 124-125).
ب) وابستگی سیاسی و اقتصادی
ویژگی دوم غرب زدگی از نظر آل احمد که منبعث از مشخصه اول میباشد وابستگی سیاسی و اقتصادی است. این وابستگی باعث از بین رفتن هویت تاریخی و فرهنگی میگردد. افزون براین «همین از دست رفتن شخصیت فرهنگی و تاریخی موجبات انکار سنت و پشت پازدن به آن و لذا عدم اصالت و بی ریشهگی تاریخی می شود.» (همان ص 125).
ج) معیاری شدن ارزش های غربی
هرگاه جامعهی دارای استقلالیت اقتصادی و سیاسی نه باشد. هویت تاریخی و فرهنگی شان را شکوفا کرده نهتواند. نسبت به ارزشها و سنتهای خویشتن نیز نگاه بدبینانه پیدا می نماید؛ آنگاه است که ارزشهای بیگانه، تبدیل به واحد سنجش و ارزیابی میگردد. به عبارت دیگر« درگذشته ما همیشه غربیان را با انگها، انگاره و ملاک های خود میسنجیدیم؛ اما در دوره جدید برعکس شده، خود را بر اساس انگارهها و ملاکهای آنان ارزیابی میکنیم.»(عبدالکریمی، به نقل از آل احمد، 1389، ص 124).
پارادوکسهای غرب زدگی
آل احمد در کتاب غرب زدگی اش به موقعیت های متناقض و پارادوکسهای اشاره مینماید که غرب زدگی آنها را به بار آورده است.
- پارادوکس روستا و شهر: به باور وی غرب زدگی مردم روستاها را مسحور و مجذوب جذبه های شهری نموده و باعث کوچ کردن آنان از روستاها به شهر می شوند. چون مردم روستا با یک هویت متمایز فرهنگی وارد شهر می شوند با یک سری تناقضات و دوگانههای فرهنگی مواجه می گردند از یک سو از هویت فرهنگی خاص خودشان جدا شده و نوعی انقطاع فرهنگی را احساس می نمایند و از سوی دیگر خود را با فرهنگ جدید شهری وفق داده نمیتوانند. این جاست که پارادوکسهای جدیدی به منصه ظهور می آید و «ماییم و تشبه به قومی بیگانه و به سنتی ناشناس و به فرهنگی که نه در آب و هوای زمین ما ریشه دارد و نه به طریق اولی شاخ و برگی میکند. در زندگی روزانه و در سیاست و در فرهنگ.» (آل احمد، 1383، ص 49). به نظر آل احمد این تناقضات و دوگانگیها تبعات نظیر تبعیت از مُد، الگو و سبکهای فرنگی را در پی داشته و در نهایت نظام سرمایه داری چیرگی مییابد.
- عدم تأمین امنیت شهرها؛
- کاهش محصولات کشاورزی: به باور آل احمد مهاجرت روستاییان به شهرها باعث می گردد تا محصولات کشاورزی به تدریج کاهش یابند و در نتیجه بحران موادغذایی را به ارمغان می آورد؛
- ورود ماشین، کارگران صنایع محلی را بیکار میکند؛
- آزادی دادن به زنان.
راهبرد
جلال آل احمد با طرح سه سوال، راهبرد و نحوه مواجههی ایرانیان را با تکنولوژی بیان می دارد. اول اینکه در برابر ماشین و تکنیک بدون اراده و تصمیم ایستاده شویم و هر چه پیش آمد تن بدهیم و بپذیریم؟ یا اینکه باید باب زندگی را به روی ماشین و تکنالوژی ببندیم و به دامن رسوم گذشته و سنن ملی و مذهبی پناهنده شویم؟ یا نه، در پی راه دیگری باشیم؟
آل احمد در پاسخ به سوال اول معتقد اذعان میدارد که اگر تنها مصرف کننده بمانیم و هر آنچه از غرب پیش آمد و خوش آمد، بدون اندک ترین درنگ اجازه ورود ماشین را به زندگی خویش بدهیم. پیامدش همانا غرب زدگی و ماشین زدگی است که امروز در منجلاب آن فرو رفته ایم و هر قدر دست و پا می زنیم از آن خلاصی نداریم به باور وی« ماشین ماندن و به تسلیم صرف تن دادن به این فضای قرن بیستمی دادن، همان راهی است که تا اکنون پیموده ایم؛ راهی که به روزگار فعلی منتهی شده است؛ به روزگار غرب زدگی. » (آل احمد، 1383، ص103).
در باب سوال دوم اعتقاد آل احمد بر این است که انسداد دربهای خود بر ماشین و تکنولوژی هم راه منطقی و سنجیده نیست؛ زیرا جامعه ایران نیاز به تغییر و تحول دارد و راکت و ایستا باقی مانده نهمی تواند بناچار باید پویایی خویش را حفظ نماید «مگر تاکی می توان کنار جاده نشست و گذر کاروان را دید یا کنار جوی و گذر عمر را؟.... پس راه بازگشت و توقف هم بسته است»(آل احمد، 1383، ص 104). آل احمد با انتقاد ازین دو دیدگاه موضع اساسی خویش را اعلان می دارد و معتقد است که باید نحوه مواجههی با تکنولوژی محورد توجه قرار بگیرند؛ چنانچه وی درین زمینه مینگارد:
بحث از نفی ماشین یا طرد آن نیست.... بحث در طرز برخورد هاست با ماشین و تکنالوژی. بحث در این است که ما ملل در حال رشد سازنده ماشین نیستیم؛ اما به جبر اقتصاد و سیاست و آن مقابله دنیایی فقیر و ثروت، بایست مصرف کنندگان نجیب و سر به راهی باشیم برای ساخته های صنعت غرب.... حرف درین دفتر این است که ما نتوانسته ایم شخصیت«فرهنگی-تاریخی» خود مان را در قبال ماشین و هجوم جبری اش حفظ کنیم؛ بلکه مضمحل شده ایم. حرف در این است که ما نهتوانسته ایم موقعیت سنجیده و حساب شده ای در قبال این هیولای قرون جدید بگیریم..... اگر آن که ماشین را میسازد، اکنون خود فریادش بلند است و خفقان را حس می کند، ما حتی ازینکه در زیّ خادم ماشین در آمده ایم، ناله که نمیکنیم هیچ، پز هم می دهیم(آل احمد، 1383، ص30-31).
به باور جلال آل احمد تکنولوژی را می بایست مهار کرد و تحت استیلای خویش درآورد به بیان خودش راه حل غرب زدگی «جان این دیو ماشین را در شیشه کردن است. »( آل احمد، 1383، ص 104). تکنولوژی به مثابه یک سکوی باشد که جامعه را به سوی اهداف شان که همان زدودن فقر و تأمین رفاه مادی و معنوی هستند، رهنمون سازد. به بیان دیگر تکنولوژی وسیله است نه هدف. برای اینکه بر ماشین مسلط شویم و از بندش رهایی یابیم میبایست خودمان ماشین را ساخت؛ زیرا« ساخته ی دست دیگری اگر تعویذ باشد یا طلسم چشم بند حسد، حتما با خود چیزی از مجهولات و عوالم غیب دارد؛ عوالم ترس آور و بیرون از دسترس بشری و رمزی در خود نهفته دارد. دارندهی آن طلسم مالک نیست؛ بلکه به نوعی مملوک طلسم است؛ چرا که در ظِلّ حمایت اش به سر میبرد و به آن پناه میبرد و همیشه در رعب و وحشت است که مبادا به طلسم، بی احترامی شده باشد!»(آل احمد، 1383، ص 105). اما اینکه چرا تا به هنوز ما چنین کار را نهتوانستهایم دو دلیل دارد:
اول) هنوز آن رعب و وحشت در دل ما جا دارد، رعب از ماشین به مثابه رعب از طلسم است گشودن و دست زدن به آن هنوز برای حرام و حرمت شکنی است. هم عدهی باور براین دارد «حالا که ما مملکتی نفت خیزیم و فرنگی در مقابل این نفت از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را در طبق اخلاص میدهد، چرا ما خودمان را به درد سر بیفکنیم؟ به درد سر احداث کارخانه و صنعت سنگین و گرفتاری هایش که عبارت باشد از متخصص پروردن، تحمل قراضه در آمدن مصنوعات در اول کار، کلنجار رفتن با دعوای کارگر و کارفرما و بیمه و تقاعد»(آل احمد، 1383، ص 108).
دوم) ما همیشه خریدار و مصرف کننده بوده ایم. به همین جهت قادر به ساخت ماشین نبوده ایم. پس برای شکستن این طلسم لازم است که خود متخصص تربیه کنیم و ماشین را بسازیم؛ زیرا ما در مقابل این نفتی که غربیها میبرند، بناچار ماشین وارد می کنیم و به دنبال ماشین متخصص و ایدولوژی و... ما تا وقتی تنها مصرف کننده ایم (تا وقتی ماشین را نه ساخته ایم) غرب زده ایم و شگفت آور است که تازه وقتی هم ماشین را ساختیم، ماشین زده خواهیم شد! درست همچون غرب که از خود سری تکنالوژی و ماشین به فریاد آمده است.
نسبت جامعه ایران با تکنولوژی از دید جواد طباطبایی
جواد طباطبایی استاد و پژوهشگر ایرانی در زمینه تاریخ سیاست و فلسفه به شمار می رود. او قبلا عضو هیات علمی و معاون پژوهشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی بوده و در حال حاضر عضو هیات علمی«دایره المعارف بزرگ اسلامی» میباشد.
طباطبایی لیسانس را در رشته حقوق دانشگاه تهران، ارشد و دکترایش را در دانشگاه سوربن فرانسه خواند. وی موفق به دریافت جایزه نخل طلایی اکادمیک، عالی ترین نشان علمی فرانسه و مدال نقره تحقیقات در سیاست از سوی دانشگاه کمبریج انگلیستان گردید. او همواره به مسایل ایران و پرسش های موجود میاندیشد.
مهمترین آثار وی عبارت اند از:
- زوال اندیشه سیاسی در ایران
- تأملی در بارهی ایران
- درآمد بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران
- تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا
- ابن خلدون و علوم اجتماعی.
جواد طباطبایی فرهنگ و هویت ملی ایرانیان را متأثر از سه نوع فرهنگ یعنی فرهنگ و تمدن ایران شهری، فرهنگ و تمدن اسلامی و فرهنگ و تمدن غربی میداند. در دهههای اخیر متمرکز براین است که فرهنگ و تمدن ایرانیان تا چه اندازه بر فرهنگ و تمدن اسلامی تاثیرگذاشته و تا چه حدی تاثیر پذیرفته است. به تبع آن مواجههی ایرانیان با فرهنگ و تمدن غربی چگونه بوده و چگونه باید باشد. اما چاشنی مباحث دراین جا همین مواجههی ایران اسلامی با فرهنگ و تمدن غربی برگزیدیم؛ زیرا از یک سو طرح این مسئله تقرب بر بحث علم و تکنالوژی می نماید و از سوی چون طباطبایی به طور مستقیم تکنالوژی و علم را مورد تدقیق و بررسی قرار نهداده است. بناچار از لابه لای کتاب ها و مباحث شان در زمینه رابطه فرهنگی ایران موجود یعنی ایران اسلامی با غرب می توان به نگاهی این فیلسوف نسبت به علم و تکنالوژی پیبرد.
طباطبایی مسائل شان را در دوسطح مورد تحلیل قرار میدهد؛ در سطح اول برخورد فرهنگ و تمدن ایران شهری با اسلام و چگونگی تاثیر و تاثر آن ها بررسی می نمایند. در سطح دوم تحلیل شان بر مواجههی ایران موجود یعنی ایران اسلامی را با فرهنگ و تمدن غربی تمرکز مینماید.
طباطبایی در سطح اول تحلیل خود استدلال مینماید که به طور شگفت آور پشتوانه تکوین «ملیت» ایرانی از جمشید گرفته تا شاه عباس صفوی اندیشه ایران شهری بوده تا نظام شاهنشاهی_ منظور از شاهنشاهی دولت دولت ها و یا دولت های متکثر نه دولت استبدادی_ به گونه عجیبی این هویت ایرانی به عنوان ورای حکومت و ملت چون مفهوم مجرد از کهن ترین دوران تا بهحال همانند«سنگ خارایی» از گزند باد و باران در امان مانده است(طباطبایی، 1389). به بیان دیگر اگر ایرانیان دو هویت داشته باشد، یکی ایرانی و دیگری اسلامی. از منظر طباطبایی هویت ایرانی مقدم بر هویت اسلامی میباشد یعنی هویت ایرانی اصیل و مادر است و در مقابل هویت اسلامی هویت حاشیهای و طفیلی میباشد. وی در سطح دوم تحلیل خود، رابطهی فرهنگ ایرانی اسلامی را با فرهنگ و تمدن غربی در دو مقطع تاریخی به بررسی می گیرد.
- مقطع اول: به باور طباطبایی قرون چهارم، پنجم و ششم که اوج شکوفایی و پیشرفت فرهنگ ایرانی بود به این لحاظ از آن به عنوان« عصر زرین فرهنگ ایرانی» نام میبرد. عصری است که فرهنگ ایرانی حضور چشمگیری در جهان دارد. این دوره عصر خردگرایی و دریافت عقلی از دین می باشد ابن سینا، فارابی، ابوریحان بیرونی، مسکویه رازی و فردوسی و... ستاره های درخشان این عصر بود. حتا از این دوران به عنوان دوران«رنسانس اسلامی» می توان یاد کرد.
- مقطع دوم: به اعتقاد طباطبایی از اواخر قرن ششم خردگرایی رخت بر می بندد و جایش را به صوفی گری، خرد ستیزی، رهیافت شرعی و سلطنت مطلقه میدهد. درین زمان ایران از حوزه تمدنی جهان خارج می شود. در قرن یازدهم قمری معادل با قرن هفدهم میلادی است که آخرین بقایای عقلگرایی در جهان اسلام برچیده میشود و تجدد غربی و فلسفه دکارتی« من می اندیشم پس هستم» آغاز می شود. این جاست که شکافهای میان غرب و ایران عمق بیشتر مییابد. با این طرح مسئله، طباطبایی در پاسخ به این پرسش اساسی که چرا ایران عقب ماند؟ عوامل ذیل را برجسته میسازد:
- عوامل نظیر صوفیه، گرفتن مسائل از دینی که شریعت مدار بود و سلطنت مطلقه.
- عدم امکان تاسیس اندیشه جدید نه استعمار. به طور اجمالی گفته می توانیم که طباطبایی عوامل عقب ماندگی را در درون جستجو می نماید تا بیرون.
جواد طباطبایی حضور زنده و زاینده فرهنگ ایران را در دنیای جدید، نیازمند پشتوانه تأمل و اندیشه های جدید برای تجدد میداند. به باور وی نوزایش ایران، به دنبال برهم زدن وضعیت تقلید دوگانهی کنونی و در چالش با واقعیت و اندیشهی مغرب زمین ممکن خواهد شد. اعتقاد وی براین است که «اگر نوزایش ایران را در کانون بنیادیترین اندیشه ها قرار نهدهیم، بیم آن می رود که آیا زمین واپسین فرصتها را برای تجدید عظمت خود از دست بدهد و به عنوان سرزمینی زنده و زاینده برای همیشه از گردونهی تاریخ جهانی خارج شود.»(طباطبایی، 1373، صص 287- 290). بنابرین عوامل عقب ماندگی ایران برایند از عوامل درونی است و برای رسیدن به برخی از پشتوانه های نظری و جدید الزامی می باشد و بدون آن به توسعه رسیده نمیتوانیم.
مواجههی ایران اسلامی با غرب
درین گفتمان می بایست سه گروه را از هم متمایز ساخت.
- اعتقاد گروهی براین است که برای رسیدن به توسعه می بایست همه مولفههای تمدن و فرهنگ غربی گرفت(اخذ مطلق).
- گروه دوم معقتد است که در برابر فرهنگ و تمدن غربی بایستم و«غرب ستیزی» را جایگزین«غرب زدگی» نماییم(طرد مطلق) و با بازگشت به سنت می توان به توسعه رسید.
گروه سوم عقیده دارد که باید گزینشی عمل نماییم یعنی برخی ازمولفه های فرهنگ و تمدن غرب را با توجه به زمینه و بستر اجتماعی اقتباس نماییم و از اخذ بخش عناصر آن ابا ورزیم. عده ی این دیدگاه را با این استدلال نقد می نماید که تمدن و فرهنگ غربی امر مرموز و پیچیده است که اگر گوشهی آن را بگیریم باید تا نهایت آن برویم (راه میانه).
با تمایز جستار بالا، حالا این پرسش پیش می آید که جایگاه اندیشه طباطبایی در میان کدام یکی ازین گروه قرار دارد. طباطبایی با تأمل عمیق درین زمینه اظهار میدارد که « بحث توسعه در نهایت جز با تکیه بر تجربه غربی ممکن نیست، زیرا هیچ تمدن دیگری تاکنون نهتوانسته است، راه حل دیگری(البته در عمل)بیاید.- باید در تحولی جستجو کرد که در درک اندیشمندان غربی در پایان سده های میانه و آغاز دوره جدید نسبت به عالم و آدم به وجود آمد.» (طباطبایی، بیتا، ص1). این نگرش طباطبایی خیلی مهم و شگفت انگیز هست زیرا از یک طرف درک وی از نیل به توسعه بر پایه این تحلیل استوار می باشد و از سوی دیگر نگرش تازه و بدیع را نسبت به توسعه و مواجههی ایرانیان با فرهنگ و تمدن غربی را مورد کنکاش قرار میدهد. او در مجله توسعه و فرهنگ اصرار بر اندیشه تجدد کرده و میگوید «که توسعه جزء در غرب و کشورهای که در شعاع تمدن غربی قرار گرفته باشند، تاکنون ممکن نه شده است»( طباطبایی، بیتا، ص2).
بدین منوال وی، توسعه جامعه ایران و مشرق زمین را نیز در سازگاری با اندیشه های متجدد دانسته و اذعان می دارد که« توسعه در بیرون حوزه تمدن غربی، از ژاپن تا کره و.... به این علت ممکن شده است که آن به تدریج در حوزه تمدن غربی قرار گرفته و از نظر فرهنگی به مبادی تجدد گردن گذاشته اند. توسعه در مشرق زمین به مقیاس امکان پذیر شده است که کشورهای شرقی با روی کردن به موضع جدید آگاهی خود را با اندیشه تجدد سازگاری کرده اند. البته تاسیس اندیشه تجدد و یا لااقل اجتهاد در مبانی آن اندیشه، تاکنون تنها در ژاپن امکان پذیر شده است؛ اما دیگر کشورهای آسیای شرقی، به نوعی، به تجربهی تن داده اند که ژاپن پیش از آن تن در داده است» (طباطبایی، بیتا، ص 2). او در باب اینکه چگونه به توسعه برسیم اما با بحران غرب روبرو نهشویم صراحتا از موضع خویش دفاع می نماید؛ به طور نمونه در پاسخ دکتر داوری که از بحران غرب حرف میزند چنین پاسخ می دهد «فرض کنید این طور باشد، به ما چه ربطی دارد؟ منظورم این است که به هر حال بحران ما بحران دموکراسی، آزادی و حقوق بشر نیست، بحران ناشی از فقدان آن هاست. تأکید من بر این است که ما کجا هستیم و از کجا سخن می گوییم، یا بهتر بگویم این که ما باید پرسش خودمان را مطرح کنیم و نه پرسش های دیگران را.» (طباطبایی، 1377، ص 20). از سوی دیگر وی بر مقلد بودن میتازد و اذعان میدارد که هم حوزه علمیه و هم روشنفکران ما مقلد هستند؛ چنانچه در مقاله« مفهوم سنت؛ نگاه وارونه» می نگارد« به نظر من مصداق روشنفکری در ایران وجود ندارد و تنها مفهوم آن هست. روشنفکری کسی است که پرسش نو بکند و بحث جدید مطرح نماید»(طباطبایی، 1387، ص 36).
طباطبایی مصر برگشایش باب اجتهاد و اندیشه ورزیدن است و به روشنفکران میگوید« شما وقتی مجتهد نهباشید، نه می توانید پرسش کنید. نه تقلید از مارکس و هگل و کانت کار ساز است و نه اندیشه های لیبرالی مثل جان لاک و مانند آن. شما باید ببینید آنها چه چیزی را مطرح کرده اند و پرسشهای شان چیست»(طباطبایی، 1387، ص37). در واقع طرح پرسش نو از یک سو ما را از مقلد بودن رهایی می بخشد و از سوی دیگر راهکارهای جدید برای مسائل خودمان نشان میدهد. طباطبایی با پیشکش کردن این مبحث جامعه ایرانی را مسئله یابی کرده و راه حل را ارائه می دهد که به طور ضمنی موضع خویش را نسبت به «سنت» نیز اعلام می دارد. طباطبایی باورمند است که:
با طرحی پرسشی نو بتوانیم اولا وضعیت خودمان را روشن کنیم؛ ثانیا از این تقلید مضاعف بیرون بیاییم و بدانیم که چیزی در عالم خارج هست که نمی توان به آن پشت کرد و ما در یک نسبتی با آن قرار داریم. تعریف این نسبت و مختصات اینکه من کجا هستم و آن کجاست و اینکه من به عنوان مجتهد امرورز چه می توانم بکنم، به نظر من نقطه ثقل مرکزی و گره اصلی کار است. مشکل اساسی ما این است که آن مضمون جدیدی که از غرب وارد کردیم، در قالبهای ذهن ما ریخته شد. درست است که در دوران مشروطه، همه به این نتیجه رسیده بودیم که سنت هیچ است و به درد نمی خورد ولی آنچه را که از قانون جدید غرب و از حکومت گرفته بودیم، در قالب های حقوق شرع ریختیم. به نظر من، مساله ما مساله آگاهی است. آن چیزی که در مفهوم فلسفه جدید غربی نهفته است، آگاهی است. اینکه من از سنت سخن می گویم، منظور آن گونه سنتی است که آن را می فهمم؛ یعنی مجموعه ای از اندیشه نظری، مجموعه تولید مفاهیم و نظام های نظری؛ منظور آن نظام اندیشگی است که از طریق آن دنیا را می فهمیم و از طریق آن با دنیا ارتباط برقرار می کنیم. این سنت در جایی تولید شده است؛ ما خود تولید نه کرده ایم، بلکه آن را از یونان گرفته ایم و اندکی هم با ایران باستان تلفیق کرده ایم. باید سنت را فهمید و آن را با زمان و آگاهی زمان متحول کرد(طباطبایی، 1387، ص 36-37).
وجوه اشتراک و افتراق دیدگاه آل احمد و طباطبایی نسبت به تکنولوژی
آل احمد و طباطبایی به عنوان اندیشمندان ایرانی تمرکز ویژه روی مسائل عمده ایران نظیر توسعه، علت توسعه نیافتگی و رابطهی ایران با کشورهای توسعه یافته دارند. هر دوی آنها در پی ارائه راهکار برای بیرون رفت از وضع موجود میباشد و راه حل را در درون جستجو می نماید تا بیرون، با این تفاوت که آل احمد برای نیل به توسعه تقابل با اندیشه های جدید و بازگشت به سنت را مهم می پندارد؛ اما جواد طباطبایی برای پیمودن مسیر توسعه اتکا بر تجارب جوامع غربی و آشتی با اندیشه های جدید را برجسته می سازد و باورشان براین است که«توسعه جزء در غرب و کشورهای که در شعاع تمدن غربی قرار گرفته باشند، تاکنون ممکن نه شده است»( طباطبایی، مجله توسعه و فرهنگ، ص2).
آل احمد و طباطبایی به دنبال دریافت عوامل توسعه نیافتگی می باشند؛ با این تمایز که از دید آل احمد مهم ترین عوامل توسعه نیافتهگی ناشی از رابطه استثمارگونه غرب با ایران می باشد. به عبارت دیگر وی عوامل بیرونی را نسبت به عوامل درونی بیشتر اهمیت میدهد یعنی این غرب زدگی باعث می شود تا جامعه ایران به توسعه نه رسد به همین جهت است که وی تقسیم بندی جوامع را به شرق و برق از منظر اقتصاد می نگرد؛ چنانچه وی درین زمینه چنین مینگارد« شرق و غرب در نظر من دیگر دو مفهوم جغرافیای نیست. برای یک اروپایی یا آمریکایی، غرب یعنی اروپا و آمریکا و شرق یعنی روسیه ی شوروی، چین و ممالک شرقی اروپا. اما برای من، غرب و شرق نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی؛ بلکه دو مفهوم اقتصادی است. غرب یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه»(آل احمد، 1383، ص 26).
در مقابل جواد طباطبایی عوامل توسعه نیافتگی را درونی دانسته و اصرار می نماید که می بایست با اندیشههای نوین سازگاری داشت و از تجارب کشورهای غربی نیز استفاده کرد به زعم وی «توسعه در مشرق زمین به مقیاس امکان پذیر شده است که کشورهای شرقی با روی کردن به موضع جدید آگاهی خود را با اندیشه تجدد سازگاری کرده اند»( طباطبایی، بیتا، ص 2).
آل احمد و طباطبایی تکنولوژی را به مثابه یک امر خنثی نمی دانند و باور دارند که تکنولوژی عجین با قدرت میباشد. به زعم آل احمد وابستگی تکنولوژیک به غرب و به تبع آن، وابستگی اقتصادی و سیاسی، به لحاظ فرهنگی موجب از دست رفتن شخصیت فرهنگی و تاریخی ماشده است و همین از دست رفتن شخصیت فرهنگی و تاریخی موجبات انکار سنت و پشت پازدن به آن و لذا عدم اصالت و بی ریشهگی تاریخی می شود(عبدالکریمی، 1389). طباطبایی معتقد است که برای استفاده از تکنولوژی و تولید آن به یک سری پشتوانه های نظری نیاز داریم که بدون اتکا به تجربه غربی میسر نیست.
مهم تر از همه اینکه هر دو اندیشمند یعنی هم آل احمد و هم طباطبایی تکنولوژی نفی نمی کنند و برای توسعه و پیشرفت جامعه ایران استفاده و تولید آن را مهم می پندارند. بحث آنها بر سر چگونگی مواجهه با تکنولوژی هستند؛ جلال صراحتا بیان می کند« بحث از نفی ماشین یا طرد آن نیست.... بحث در طرز برخورد هاست با ماشین و تکنالوژی»(آل احمد، 1383، ص30-31). به زعم جلال« جان آن دیو را در شیشه کردن» و ماشین را تحت تملک درآوردن راهی برای مواجهه با تکنولوژی میباشد.
وجوه اشتراک و افتراق دیدگاه آل احمد و طباطبایی نسبت به تکنولوژی
وجوه اشتراک | وجوه افتراق |
دیدگاه آل احمد | دیدگاه طباطبایی |
تمرکز بر مسائل ایران | ایران به عنوان جامعه مصرف کننده و تافته جدا بافته از غرب | ایران پارهی از غرب(میرسپاسی، 1384). |
تمرکز بر توسعه نیافتهگی و علت یابی آن | علت توسعه نیافتگی در سازگاری و مصرف تکنولوژی غربی است. | علت توسعه نیافتگی در عدم سازگاری ما با اندیشههای جدید و در هم آمیخته کردن مضمون های جدید با شرع میباشد. (طباطبایی، 1387). |
نفی نه کردن تکنولوژی | اقتباس و تصاحب تکنولوژی و در شیشه کردن آن بدون اتکا بر غرب(آل احمد، 1383). | اتخاذ تکنولوژی و استفاد از آن بر اساس تجربه غرب(طباطبایی، 1389). |
ارائه راه حل | بازگشت به خویشتن و تبدیل ساختارهای دینی کهن به حربه های سیاسی مدرن(آل احمد، 1383) | مجهز کردن ایران با اندیشه های جدید، تمرکز بر نوزایش ایران و تحول سنت(طباطبایی، 1389) و تکیه بر تجربه های غربی |
تمرکز به نقش روشنفکر و خلاء اجتهاد و اندیشه ورزی | روشنفکر ایرانی در پی تقلید از غرب بوده و ماشین را نمی سازد، بلکه مصرف می نماید(مهدوی زادگان، 1378). | روشنفکر کسی است که سوال نو داشته باشد نه مقلد(طباطبایی، 1389). تأکید بر اجتهاد |
رابطهی ایران با غرب | رابطه ی ایران با غرب همواره عجین با استعمار و استتثمار می باشد(آل احمد، 1357). | مسلح نه بودن با اندیشه های جدید باعث خارج شدن ایران از حوزه تمدنی جهان گردیده است(طباطبایی، 1357). |
گیر ماندن در دام ناسیونالیسم ایرانی | بهره گیری از قدرت نمادین اسلام برای شکل گیری سیاست اصیل ایرانی(میرسپاسی، 1384) | طرح نظریه ایران شهری و تأکید بر خردی ایران شهری(طباطبایی، 1389). |
خنثی نهبودن تکنولوژی | تکنولوژی یک امر خنثی نیست و محمل برخی از طلسمها می باشد(آل احمد، 1383). | تکنولوژی آکنده از اندیشه ها جدید است و استفاده از آن نیازمند اتکا بر تجربه جوامع توسعه یافته غربی است(طباطبایی 1387). |
نتیجهگیری
از تحقیق حاضر چنین نتیجه گرفته می شود که از دید آل احمد و طباطبایی تکنولوژی یک امر خنثی و منفعل نیست. از منظر آل احمد، تکنولوژی همچو طلسم جامعه ایران را تحت استیلای خویش قرار داده اند. وی جان این دیو را در شیشه کردن و در اختیار خود قرار دادن را به عنوان رهیافت رهایی بخش از ماشین زدگی مطرح می نماید. جوادطباطبایی مواجههی جامعه ایران با تکنولوژی از نوعی تجربه غربی میداند. منوط به اینکه روشنفکران آن پرسش نو داشته باشد.
تحقیق انجام شده نشان میدهد که آل احمد و جواد طباطبایی در بارهی چگونگی مواجههی ایرانیان با تکنولوژی دیدگاهها و رهیافتها متمایز دارد. آل احمد به تبع از احمد فردید طرح ایده بازگشت به خویشتن را مینهد و معتقد است که جامعه ایران تا زمانی که به دامن سنت و فرهنگ شان بر نهگردد به توسعه نه خواهد رسد. افزون بر آن از دید آل احمد برای مرهم بیماری غرب زدگی، چارهی جزء در خدمت در آوردن تکنولوژی و تولید آن میباشد. به باور وی جامعه ایران تا زمانی که مصرف کننده سر به راهی باشد و خودشان تکنولوژی را تولید نهنماید؛ همچنان تحت استعمار و استثمار باقی خواهد ماند.
در مقابل جواد طباطبایی با خوانش دیگری از سنت (سنت یعنی مجموعهی از اندیشه نظری، مجموعه تولید مفاهیم و نظام های نظری؛ منظور آن نظام اندیشگی است که از طریق آن دنیا را میفهمیم و از طریق آن با دنیا ارتباط برقرار می کنیم) اصرار بر سازگاری ایران با اندیشههای جدید دارد. وی معتقد است که این سنت در جای دیگر تولید شده است؛ ما خود تولید نه کرده ایم، بلکه آنرا از یونان اتخاذ کردهایم و اندکی هم با ایران باستان تلفیق نموده ایم. به باور طباطبایی باید سنت را فهمید و آن را با زمان و آگاهی زمان متحول کرد. به نظر طباطبایی برای نیل به توسعه اتکاء بر تجارب جوامع غربی الزامی میباشد.
با وجود تمایزات مزبور، برخی وجوه اشتراک نیز در دیدگاههای این دو اندیشمند نسبت تکنولوژی به چشم میخورند. هر دوی آنان یعنی هم آل احمد و هم طباطبایی تمرکز ویژه روی مسائل عمده ایران نظیر توسعه، علت توسعه نیافتگی و رابطهی ایران با کشورهای توسعه یافته دارند.
منابع و مآخذ
- اخلاصی، ابراهیم. (1398). جزوه درسی علم و تکنولوژی.
- آل احمد، جلال.(1357). در خدمت و خیانت روشنفکران. تهران: انتشارات سپهر.
- آل احمد، جلال.(1383). غرب زدگی. تهران: انتشارات گهبد.
- جمشیدی، محمد حسین و ایران نژاد، ابراهیم. (1390). چالش غرب گرایی و بازگشت به خویشتن در اندیشه جلال آل احمد. فصلنامه مطالعات ملی؛ سال دوازدهم، شماره 2 و صص 57 تا 82.
- دامغانی، احمد خالقی و هوشین محمدعلی. (1396). پژوهشی در خصوص مفهوم «سنت» در اندیشه جواد طباطبایی. فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ش4. صص 891 تا 907.
- طباطبایی، سید جواد(1375). خواجه نظام الملک. تهران: طرح نو.
- طباطبایی، سید جواد(1378). «سنت، نگاه وارونه». نقد و نظر. ش 19 و 20 و صص 210 تا 220
- طباطبایی، سید جواد(1389). تاملی درباره ایران/ دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران. تهران: مؤسسه نگاه معاصر.
- طباطبایی، سید جواد(1389). زوال اندیشه سیاسی در ایران. تهران: انتشارات کویر.
- طباطبایی، سید جواد. (1382). تجددی دیگر. بازتاب اندیشه. ش 40، صص 39- 47.
- طباطبایی، سید جواد. (1384). بساط کهنه و طرح نو. بازتاب اندیشه. ش 70، صص 7- 16.
- طباطبایی، سیدجواد( بیتا). مصاحبه با مجله فرهنگ و توسعه، ش 3 و صص 38- 42.
- عبدالکریمی، بیژن(1389). جلال آل احمد، غرب زدگی و ضرورت بازگشت به سنت. غرب شناسی بنیادی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. سال اول. ش2، صص 119- 146.
- مقدس، محمود و ساعی، احمد.(1390). بررسی تفاوت های مفهومی غرب زدگی در آرای فردید و آل احمد. فصلنامه تخصصی علوم سیاسی. ش 18، صص 159 تا 177.
- منصور نژاد، محمد(1383). « تاملی در نگاه دکتر جواد طباطبایی به هویت ایرانی در تعامل با هویت اسلامی و غربی». فصلنامه مطالعات ملی. ش 4.
- موحد ابطحی، سید محمد تقی. (1389). برنامه توسعه به مثابه تکنولوژی اجتماعی(رویکرد فلسفی). فصلنامه علمی_ پژوهشی روش شناسی علوم انسانی. ش 64 و 65، صص 67- 95.
- مهدوی زادگان، داوود.(1378). روشنفکران و مسئله آل احمد. نقد کتاب. ش 13، صص 114- 145.
- میر سپاسی، علی.(1384). تأملی در مدرنیته ایرانی. ترجمهی جلال توکلیان. تهران: طرح نو
- هایدگر، مارتین. (1373). پرسش از تکنولوژی. ترجمهی شاپور اعتماد. ارغنون. ش.1 و صص 1 تا 30.
[1] . دانشجوی کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی