کمپیرکمپیر در آمد، بلاها از خانه برآمد!
(آشنایی با بازی کمپیرک)
رضا فرزاد دانشجوی جامعه شناسی
دانشگاه علامه طباطبایی تهران
آیین نورزی و تجلیلِ سال نو، از جایگاه والایی در فرهنگ هزارستان برخودار بوده و رازهای دیرینه این سرزمین را نمایان میسازد. مردم این سرزمین از دیر باز با آیین های محلی خاص شان که آمیخته با لبخند و شیرینی بود، به پیشواز سال نو میشتافت. از مهمترین آیینهای نوروزی، بازیهای محلی نوروزی است، از میان این بازیها، «کَمپیرک بازی»، « اُشتُرَک/شٌتٌرک بازی»،«آتش اَلغو»، «کشتی گیری»، «کبک جنگی»، «تخم جنگی»، اسب دوانی و.. مشهور میباشد. درین نوشتار به معرفی بازی دلنشین بازی« کمپیرک» بسنده مینمایم[1].
بازی کمپیرک بیشتر در مناطق شمال دایکندی رایج است که هر سال در روزهای نزدیک عید نوروز از سوی جوانان و نوجوانان برگزار میشود. این بازی در زمرهی بازیهای به شمار میرود که علاوه بر سرگرمی، سرور انگیز و فرح بخش میباشد و به مثابه پیک نوروزی است که نامهی بشارت بهار نو و زندگی نو را با خود دارد. بازی کمپیرک از یک سو جلوههای از قدمت و دیرینهگی فرهنگ عامیانه مردم این مناطق بوده و ریشه در افسانهها، داستان ها و آیینهای کهن شان دارد. از سوی دیگر، مراودات و اشتراکات فرهنگی این مردم را با فرهنگهای عامیانه کشورهای دیگر نشان میدهد؛ زیرا برخی همانندیهای میان یکی از قهرمانان اصلی این بازی یعنی «باب الله» با چهرههای افسانهی سایرکشورها به ویژه «حاجی فیروز» ایران، «ماما مُروسِه» تاجیکستان و «بابانوئل» کشورهای غربی؛ نیز به چشم میخورد.
بازی کمپیرک به گونه تیمی انجام گردیده و دارای قواعد خاص میباشد. درین بازی هر یک از اعضای تیم نقش معین را به عهده دارند که چهره های شاخص بازی با نقشهای محوله آنها، قرار ذیل میباشد:
- باب الله: یکی از بازیگران اصلی صحنه بوده که به آن«دِیو» نیز گفته می شود، نقش رقاص مرد را به عهده دارد. باب الله با هیکل درشت، قدخمیده، ریش و بروت دراز و سفید رنگ(به طور معمول آن ها را از پشم بز میسازند)، لباس مردانه به تن وکلاه شاخدار در سر، وارد صحنه بازی میشود. در گزینش باب الله معیارهای چون توانایی جسمی، خلاقیت و مهارت کلامی رعایت میگردد، این«باب الله» شبیه همان دیو پشت کوه قاف است که ریشه در افسانه ها و نقل های پادشاهی رایج در محل دارد.
- مابوب[2] (پری): بازیگر اصلی دیگر صحنه فردی است که دارای سیمای آراسته، قد و قامت کشیده بوده و لباس زنانه به تن دارد. بسیاری از اوقات پوشش مابوب مزین به چادرسفید، پیراهن دامندار و واسکت می باشد. بر روی واسکت سکههای با رنگ نقرهی و یا هم زرد طلایی که آن را«قِیرو» میگوید نصب میشود. در هنگام رقص/بازی مابوب، صدای این قیروها جذابیت بازی را دوچندان میسازند. خلاصه اینکه مابوب نقش زن رقاص را در صحنه ایفا مینماید.
- فال بین( فالگر): فردی است که برای باب الله با تسبیح فال میزند تا محبوب گم شده خویش را دریابد.
- نذری: به فردی گفته میشود که دارای لباس رنگارنگ بوده و در هنگام بازی به جای «برهی کمر اَله» آن را نذر مینماید تا معشوقه باب الله که همانا «مابوب» است پیدا شود.
- مسؤل/ مسؤلان جمع آوری خرچی: یک و یا چندین فردی می باشد که موظف به گرفتن پول، جمع آوری آرد، گندم و... از میزبانان به عنوان خرچی راه کربلا می باشد( در واقع این هدیه نوروزی است). ناگفته نهماند که پس از ختم بازیها مقدار پول ویا مواد جمع آوری شده را اعضای تیم به گونه مساوی میان هم تقسیم مینمایند.
صحنه بازی
پیش از شروع بازی یکی از اعضای تیم از پشت دروازه صاحب خانه با گفتن جمله«کمپیرک ره خوش درید» اجازه ورود به خانه را میخواهد. بازیگران با دریافت پاسخ مثبت از جانب صاحب خانه، بدون درنگ با شعار« کمپیرکمپیر درآمد، بلاها از خانه برآمد» وارد خانه میشوند. صحنه بازی با رقصیدن«باب الله» آغاز میگردد این «باب الله» در هنگام بازی اسم مابوب را بر زبان دارد، مابوب که «باب الله» عاشق و دلباخته آن می باشد تا این لحظه بازی در صحنه حضور ندارد؛ ولی با صدا کردن مکرر«باب الله» ناگهان به مثل قرص ماه در صحنه نمایان، به گونه یکجا و هماهنگ با«باب الله» آغاز به رقصیدن مینماید.
از همه جالب تر اینکه، در جریان بازی «مابوب» هر از گاهی صورت صاحب خانه و یا یکی از اعضای تیم را میبوسد، این بوسیدنهای شکرین مایه خشم و غضب «باب الله میشوند و «باب الله» برای گرفتن انتقام، فردی بوسه شده را با «دُرّه» میزند. درین هنگام است که به صورت غیرمنتظره «مابوب» از پیش چشمان«باب الله» ناپدید میشود، با ناپدید شدن وی، «باب الله» همچو پیکر بی روح، بر زمین می افتد. درین حین دو فرد دیگر به یاری «باب الله» شتافته و از جایش بلند مینمایند. باب الله برای یافتن گم شده اش سراغ فال بین می رود. فال بین فال میبیند و مژدهی وصال معشوق را میدهد، در ضمن به باب الله می گوید: این وصال و هم آغوشی بها دارد و بهایش این است برّهی را نذر نماید که کمر آن ابلق(سیاه و سفید) باشد، در لهجه محلی این نوع بره را« برّهی کمر اَلَه» می نامند. باب الله بالای صندلی نشسته و فردی را که دارای لباس رنگارنگ است به جای «برهی کمراَله» دست بر پیشانی اش کشیده و نذر نیت مینماید. با این کار مابوب دوباره به صحنه میآید و پس اندک رقصیدن، بازی با دعای نوروزی از جانب باب الله که آکنده از طنز و خنده میباشد، خاتمه مییابد. پس از پایان بازی صاحب خانه از اعضای تیم درخواست خواندن ترانه را می نماید. به طور نمونه چهار بیتیهای ذیل توسط یکی از بازیگران زمزمه میشود:
تهِ گیو شیو میرویم دریا به دریا
مـه قربانـی کجــک بنـــد ثـریـا
کَجک بند ثریا شَرشَر موکونه
گشتونی دیدهگگ ماشَر موکونه!
پِیرو بَخمَل چادر سیای دیده
درمه مزاری سری رای دیده
ماری زخمی وُری ما تَو موخوروم
خاری دل مــه، بیگا صبای دیده!
بعد از خواندن ترانه محلی بازیگران از میزبان خواستار هدیه نوروز- که آن را خرچی راه کربلا می نامند- میشوند. در زمان گرفتن آرد یا گندم، بازیگران صاحب خانه را مخاطب قراداده و با لهجه شیرین هزارگی میگویند که « پیلهی خالی ره پر کو، پیلهی چَدی[3] ره دورکو»!. یاد آوری این نکته هم لازم است که هرگاه صاحب خانهای اجازه ورود کمپیرک بازان را در خانه نه دهد؛ در آن صورت بازیگران واکنش نشان داده و به گونه کنایه آمیز میگویند« هرکه سفر خرچی ره بیدیه سَوُز[4] شوه و هر که ندیه قَوُغ[5] شوه»!
نکته پایانی
بازی کمپیرک هم به عنوان پیام آور نوروزی و هم به عنوان بخشِ از خرده فرهنگ بومی، محملِ معمای قصههای کهن، زیست بوم ما میباشد. امروزه با ظهور صنعت فرهنگ و کالایی شدن بازی ها، بیش از پیش «کمپیرک بازی» در بِزنگاهی انهدام و نابودی قرار دارد و اگر توجه جدی در پایندگی و پویندگی آن نهشود فراموشی اش امر محتوم است. در چنین شرایطی شایسته و بایسته است که با نگاهی به پشت سر، کمی به تأمل نشسته و به جای«تعجیل فرهنگی» به«تأمل فرهنگی» بپردازیم و در راستای حفظ و پاسداری از میراثهای فرهنگی خویش گام های مؤثر برداریم؛ هرچند پیمودن این مسیر توأم با خارو زارها بوده اما بیهوده نخواهد بود به قول سعدی:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابی به قدر وسع کوشی
[1] . ممکن بازی»کمپیرک» در مناطق مختلف با سبک های متفاوت انجام شود. آنچه درین جا به معرفی گرفته میشود در واقع حاصل مشاهدات و تجربیات زیسته خود نویسنده از این بازی در ساحات ولسوالی سنگتخت و بندر، ولایت دایکندی می باشد.
[2] . شاید همان واژه« محبوب» باشد. اما به ندرت بازیگری را میتوان یافت که واژه«محبوب» را به جای« مابوب» به کار ببرد.
[3] . اشاره به پیاله و یا ظرف کم عممق دارد(پیله به معنی پیاله و یا ظرف. چدی در گویش هزارگی به معنای کم عمق و بدون ژرفا)
[4] . سَوز: در گویش هزارگی به جای واژه«سبز» به کار می رود.
[5] . قَوغ/ قوق: گیاه است که در کوهها می روید، هرگاه آتش زده شود خیلی زود تبدیل به خاکستر میگردد.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 17:35 توسط رضافرزاد
|